لحظه ها اینجا سقط می کنند

زایش شان مرده گان اند

بار گران دفنِ جنازه ها به دوش ماست

در انتظار تولد ناب روح مان زمین گیر شده است

 

نسیم خنک حکمِ سیلی تر را دارد

چهچهه های پرندگان سوگ گرفته اند

طلوع خورشید تاریکی می گستراند

نفس ها گاز شیمیایی یکدیگر اند

 

کویته فانوس همزیستی اش شکسته است

شعله های کبریت به حکم فتوا؛

در روز روشن و شب خاموش می شوند

دزدان دریایی بر دشت ها حکمروایی می کنند

 

لحظه ها آزادی خواهد زایید

جشن تولد گرفته خواهد شد

روح مان برعکس آبشاران شادی کنان خواهد پرید

نسیم همنفسِ لحظه های شادی مان خواهد شد

چهچهه های پرندگان به وجد مان خواهد آورد

طلوع خورشید نوید زندگی خواهد داد

نفس ها پیام عشق هدیه خواهد کرد

فانوس یکدیگر پذیری پر فروغ تر خواهد دمید

شعله های کبریت بندِ بندگی خواهند سوخت

دزدان دریایی یارای فرار نخواهند یافت

 

اگر ما با عزم برخیزیم

با اندیشه به پیش خیزیم

راه مان را خــود یابیم

عدالت و آزادی را آرمان مان سازیم

 

                     عبدالله رفیعی 28/8/2013م، کویته