نیزه های پیاپی خورشید

قلب ابر را پاره پاره می کند

ابر تمام هستی اش؛

هفت رنگِ نازِ عشق را

دانه دانه پیشکشِ خورشید می کند

اما خریدارش نیست

عاشقش بیشتر می تازد

ابر از ثقلِ گسستگی

طاقت اش تمام می شود

می گرید پیوسته دانه دانه

صدای گریه اش در پیرامون ما می پیچد

ما در انتظار آژیر سرمستی

زیر باران لحظه ای

عشق بازی می کنیم

عجیب روزگاریست؛

درد کس را کسی حس نمی کند

همه خریدار عشق است

 

                                        عبدالله رفیعی